جدول جو
جدول جو

معنی ابوالحسن عراقی - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالحسن عراقی
(عِ)
ابوالحسن، یکی از دبیران سلطان مسعود غزنوی و از ملازمان وی بود. تولد وی بدرستی معلوم نیست. وفات وی به سال 492 روز دوشنبه ششم شعبان میباشد. مدفن وی مشهدالرضا است. در تاریخ بیهقی آمده است: که گفتند زنان او را دارو دادند و مردی سخت بدخو بود و باریک گیر. رجوع به تاریخ بیهقی ص 539 چ فیاض شود
لغت نامه دهخدا
ابوالحسن عراقی
(اَ بُلْ حَ سَ نِ عِ)
دبیرمسعود بن محمود غزنوی. وفات دوشنبۀ ششم شعبان سال 429 هجری قمری و رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 549 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَرْ را)
مخلدبن یزید، مکنی به ابوالحسن یا ابویحیی. از ثوری و ابن جریج روایت کند. و عبدالحمید بن محمد حرانی از وی روایت کند. در 193 هجری قمری درگذشت. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حَ سَ نِ عِ)
علی بن محمد بن علی بن احمد خوارزمی، معروف به ابوالحسن عمرانی. صلاح الدین صفدی در وافی گوید وفات او تقریباً در 560هجری قمری بود. او ادب از زمخشری فراگرفت و نیز از امام عمر ترجمانی و حسن بن سلیمان خجندی و عبدالواحد باقرحی (؟) حدیث شنید و بر مذهب رای و عدل بود. او راست: کتاب اشتقاق الاسماء. کتاب تفسیرالقرآن. کتاب المواضع و البلدان. و در روضات قطعه ای از شعر او و نیز مطلعی از قصیدۀ وی در مدح رسول صلوات الله علیه آمده است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حَ سَ)
عبدالوهاب بن عبدالحکم یا ابن الحکم بن نافع وراق. یکی از صالحین مشهور. وفات 250 یا 251 هجری قمری رجوع به صفهالصفوه ج 2 ص 208 شود
لغت نامه دهخدا
کنیت زین الدین علی بن هلال عراقی الاصل جزائری المنشاء. فقیه شیعی. او تلمیذ ابن فهد است و در اواخر مائۀ هشتم و اوایل مائۀ نهم هجری میزیست. محقق کرکی و ابن ابی جمهور احسائی از شاگردان اویند. او راست: کتاب الدرّالفرید فی التوحید
لغت نامه دهخدا